شواهد نشان میدهد، ورود مدیریت ارتباط با مشتری CRM به عرصهٔ کسب و کار حدود دو دهه قدمت دارد (فرو و پین، ۲۰۰۹). از دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مباحث بازاریابی دچار تغییرات اساسی شدهاست. لویت (۱۹۶۰) در جمله ای معروف برای اولین بار بیان داشت که: “هدف بازاریابی ایجاد ارزش برای مشتریان است”. پس از پایان جنگ جهانی دوم، اغلب بازارها دچار کمبود عرضه و تقاضا بودند. کارخانه جات هر آنچه که میتوانستند بسازند را روانهٔ بازار میکردند تا توازنی میان عرضه و تقاضا ایجاد کنند.
در آن زمان خبری از”صدای مشتری”و تطابق محصولات و خدمات با خواستههای مشتریان نبود. این دوران را با نگرش “محصول محوری ” میشناسند. از مهمترین پیآمدهای این نگرش میتوان به اثر شلاق گاوی اشاره کرد. در دهه ی۱۹۷۰، بسیاری از بازارها با افزایش عرضه مواجه شدند. بقای شرکتها در شنیدن صدای مشتریان و بخشبندی بازار بر اساس مشخصات و نیازمندیهای آنان بود. این نگرش به بازار محوری معروف است.
با این وجود در دههٔ ۱۹۸۰، بسیاری از شرکتها بازارمحوری را ایدهآل نیافتند. زیرا که هنوز تفاوتی میان مزایای ایجاد شده آنها برای مشتریان با سایر رقبایشان وجود نداشت و کالاها و خدمات همسانی به آنان ارائه میشد. در اینجا بود که رمز موفقیت در رقابت، تمایز از رقبا و ایجاد ارزشی متفاوت از آنها برای مشتریان معرفی شد. این نگرش را با نام رقابت محوری میشناسند. پس از نگرش رقابت محوری، کسب و کارها بیشتر بر نیازها و خواستههای مشتریان و افزایش رضایت آنان تمرکز کردند که به نگرش مشتری محوری شهره است.
نگرش “رابطه محوری “توسعهٔ طبیعی نگرش”مشتری محوری”است. رفته رفته نگاه شرکتها از توجه صرف به رضایت مشتری به سوی “وفاداری مشتری”سوق پیدا کرد. به مرور فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی مدیریت توسعه یافتند و شرکتها خود را در مواجهه با خیل عظیم دادههای مشتریان میدیدند. بحران ناشی از خلاء یک سیستم جامع برای مدیریت این دادههای با ارزش و عدم توانایی شرکتها در استفاده از آن، زمینه ظهور فناوری نوینی به نام سیستم مدیریت ارتباط با مشتری را فراهم کرد.
شاید بتوان تاریخچه ظهور مباحث مرتبط با مدیریت ارتباط با مشتری ( CRM ) را در سه دوره زیر خلاصه نمود :
الف) دوره انقلاب صنعتی (تولید دستی تا تولید انبوه) ابتکارات فورد در به کارگیری روش تولید انبوه به جای روش تولید دستی، یکی از مهمترین شاخص های این دوره میباشد. هر چند تغییر شیوه تولید باعث شد که محدوده انتخاب مشتریان از نظر مشخصه های محصول کاهش یابد (نسبت به تولیدات صنایع دستی)، اما محصولات تولید شده به روش جدید از قیمت تمام شده پایین تری برخوردار شدند؛ به عبارتی دیگر، در انتخاب روش تولید انبوه از سوی فورد، افزایش کارایی و صرفه اقتصادی مهمترین اهداف پیش بینی شده بودند .
ب) دوره انقلاب کیفیت (تولید انبوه تا بهبود مستمر) این دوره هم زمان با ابتکار شرکتهای ژاپنی مبنی بر بهبود مستمر فرآیندها آغاز شد؛ این امر به نوبۀ خود به تولید کم هزینهتر و با کیفیت تر محصولات منجرشد. با مطرح شدن روشهایی نوین مدیریت کیفیت مانند TQM، این دوره به اوج خود رسید، اما با افزایش تعداد شرکت های حاضر در عرصه رقابتی و گسترش فرهنگ حفظ و بهبود کیفیت محصول (از طریق ابزارهای مختلف کیفیتی)، دیگر این مزیت رقابتی برای شرکتهای پیشرو کارساز نبود و لزوم یافتن راههای جدیدی برای حفظ مزیت رقابتی احساس میشد .
ج) دوره انقلاب مشتری (بهبود مستمر تا سفارشسازی انبوه) در این دوره با توجه به افزایش توقع مشتریان، تولیدکنندگان ملزم شدند محصولات خود را با هزینه کم، کیفیت بالا و تنوع زیاد تولید کنند؛ به معنای دیگر، تولیدکنندگان مجبور بودند توجه خود را از تولید صرف به یافتن راههایی برای جلب رضایت و حفظ مشتریان سابق خود معطوف نمایند .